عشق خدایی

عشق خدایی

عشقولانه - مطالب آموزنده - زندگی هدفمند
عشق خدایی

عشق خدایی

عشقولانه - مطالب آموزنده - زندگی هدفمند

چگونه پُرانرژی و هدفمند زندگی کنیم؟

چگونه پرانرژی و هدفمند زندگی کنیمدر یک مهمانی، آقایی حدوداً ۶۵ ساله حضور داشتند. بسیار چابک و پرانرژی؛ خستگی‌ناپذیر بود! چند تن از جوانانی که در آن جمع بودند، از تعجب می‌گفتند: ایشان بمبِ انرژی‌ست! خسته نمی‌شود؟ و من فکرکردم که راست می‌گویند. این آقا این‌مقدار انرژی را از کجا آورده است؟!

تصمیم گرفتیم از خودشان بپرسیم...

وقتی موقع صرف غذا دورِ هم نشستیم، به او گفتم شما خیلی پرانرژی و پرتحرک هستید. این دوستانِ جوانِ ما که اینجا نشسته‌اند، حوصله ندارند و خسته‌اند. می‌پرسند که شما این انرژی را از کجا می‌آورید؟
خنده‌ای کردند و گفتند: من انرژی‌ام را از جایی نمی‌آورم! به حسابِ احتمالات، به خاطرِ متابولیسم و نوع زندگی‌ام، من باتوجه به سنی که دارم، مقدار انرژی‌ای که می‌توانم بسازم و آزاد کنم از این دوستانِ جوانمان به مراتب کمتر هم هست.

پرسیدم پس دلیل این همه انرژیِ شما چیست؟
ایشان توضیح خیلی جالبی دادند که فکر می‌کنم برای همه‌ی ما کاربرد دارد و باید آن را خوب یاد بگیریم.
ایشان گفتند: همه‌ی ما پر از انرژی هستیم. ولی این انرژیِ ما معمولاً صرفِ کارهای بیهوده یا صرف تضاد یا صرف رنجش می‌شود و بدین صورت ما بی‌انرژی می‌شویم.

یکی از خانم‌های آن جمع درخواست کردند که بیشتر دراین باره توضیح دهند تا حاضرین منظورشان را به روشنی متوجه شوند.
بنابراین ایشان اینگونه توضیح دادند که:
فرض بفرمایید برقی که یک پنکه را می‌چرخاند، دو یا سه پنکه را بچرخاند. خب دورِ پنکه‌ها کم و کمتر می‌شود. یک جایی می‌رسد که اگر چهار یا پنج پنکه را با همین میزان برق لازم برای یک پنکه بچرخانیم، پنکه‌ها حرکت نخواهندکرد.
بیشتر توضیح دادند...
مثلاً فکر کنید باکِ بنزین ماشن شما پُر است و ماشین آماده است برای اینکه سوار شوید.
شما در جایی ایستاده‌اید و موتور هم روشن است. می‌گویید که مثلاً برویم شمال یا جنوب یا خانه‌ی فلانی یا خانه‌ی خودمان! برای این ماشین، در یک لحظه چهار هدف وجود دارد. تا زمانی که تصمیم گرفته نشود، این ماشین روشن است، بنزین مصرف می‌کند ولی هیچ حرکتی ندارد!
حالا این که خوب است...
اگر خودتان را به یک ارابه‌ای تشبیه کنید که یک اسبش را یک طرف و اسب دیگر را طرف دیگر ببندند و این دو اسب با نیروی زیادی ارابه را بِکِشند، ارابه رو به متلاشی‌شدن خواهد رفت ولی حرکتی نخواهدداشت! خسته هم خواهد شد و حرکتی نخواهد داشت.

به عبارت دیگر باید آگاهانه بدانیم که:
منبعِ انرژیِ ما در کجا صرف می‌شود و به چه راهی می‌رود؟
آیا دقیقاً می‌دانیم که چه کار باید انجام دهیم؟
آیا برنامه‌هایمان حل‌شده و روشن است؟
یا این که من از شما یا همسرم یا از خودم رنجشی دارم و می‌خواهم کاری هم انجام دهم؟
همواره فکرم این است که این را چطور حل کنم؟
او چرا در حقِ من اجحاف کرد؟
دیگری چرا سرِ من کلاه گذاشته؟
من جواب فلانی را چطور بدهم؟
و...

و در ضمن می‌خواهم نامه‌ای هم بنویسم!!! سه ساعت است که قلم در دستِ من است و یک یادداشت را باید بنویسم و کارم را انجام بدهم. کاری که می‌تواند در ۵ دقیقه انجام شود...
دوستانِ ما شگفت‌زده شدند که نکته چقدر ساده و کاملاً صحیح است.

ایشان ادامه دادند و گفتند:
تکلیفِ من با خودم مشخص است. می‌دانم در زندگی‌ام چه می‌خواهم، از کجا حرکت کرده‌ام، به کجا رسیده‌ام، از خودم رضایت دارم، زیاده‌طلبی ندارم. سعی می‌کنم که به تمام اجزای زندگی‌ام، به معنویتم، به اقتصادِ زندگی‌ام، فعالیت‌های اجتماعی و هنری‌ام، به دوستان و عزیزان و کارم، مطالعه‌ام در جای خود برسم؛ و هرکدام جای خودش را دارد، مثلاً:

در زمانِ مطالعه دیگر به این فکر نمی‌کنم که من پول دارم یا ندارم.
وقتی مهمانی می‌دهم، برنامه‌اش را از قبل ریخته‌ام. بودجه‌ای برای مهمانی کنار گذاشته‌ام و برای همین از مهمانی لذت می‌بریم.
این است که وقتی من مطالعه می‌کنم، واقعاً مطالعه می‌کنم.
من در همین سنِ و سال، کار هنری انجام می‌دهم (همه از شنیدنِ این حرف متعجب شدند).
انرژی‌ام را در راه درست صرف می‌کنم.

ما نمی‌توانیم با یک سیمِ برقِ محدود، هم ماشین رخت‌شویی، هم جاروبرقی، هم تلویزیون و هم اجاق برقی را روشن کنیم! امکان ندارد. فیوز می‌پرد.
اگر قرار است همه این کارها صورت گیرد، باید یک به یک انجام شود و یا از روشی استفاده شود که به هم لطمه وارد نکنند.

در ضمن ما می‌توانیم کارهایی انجام دهیم که سطح انرژی‌مان بالا رود. چون انرژی، تنها چیزی است که شما را به حرکت وامی‌دارد و به خواسته‌تان می‌رساند. اگر انرژی نداشته باشید، بی‌حوصله و بی‌ذوق باشید، حرکت و اقدامی نمی‌کنید.

یکی از چیزهایی که سطحِ انرژی را در انسان بالا می‌برد و به آدم شور و نشاط و قدرت می‌دهد و پوستِ صورت را شاد و پرخون و چشم‌ها را براق می‌کند این است که: به قدر کافی استراحت کنید تا بدن‌تان فرصت داشته‌ باشد خودش را بسازد.

آقایان و خانم‌هایی که کم می‌خوابد و زیادکار می‌کنند و غذا را دیر می‌خورند، بدنتان فرسوده می‌شود. در این صورت است که روز که از خواب بیدار می‌شوند، نه این که یکدیگر را دوست نداشته باشند،نه! فقط دیگر انرژی‌ای برای دوست داشتنِ هم ندارند! بی‌حوصله‌اند و هر کدام فکر می‌کنند دیگری مشکلی دارد. آن‌ها مریض احوال شده‌اند، روش زندگی‌شان غلط است. این حساب بانکی که به نامِ عمر و زندگی و انرژی در اختیارشان هست نادرست خرج می‌شود.
اگر صحیح خرج نکنیم، ناخواسته با هم دعوا مرافعه می‌کنیم؛ حوصله یکدیگر را نداریم؛ اگر بچه‌ام سوالی را دو بار پرسید، می‌خواهم پرخاش کنم. نه من آدمِ بدی هستم، نه این که بچه کارِ بدی می‌کند؛ فقط به این خاطر که کم خوابیده‌ام یا غذای بد خورده‌ام و حوصله ندارم.




دقت کرده‌اید که وقتی آدم غذای چرب و سنگینی می‌خورد، خوابش می‌گیرد و نمی‌تواند بر مسئله‌ای متمرکز شود و آن را حل کند؛ نمی‌تواند چیزی را گوش کند؛ میل به رها شدن و خواب دارد.
به همین جهت وقتی من برنامه یا سخنرانی دارم، غذای مشخصی دارم. چون اگر سنگین بخورم، تمام خون برای هضمِ چربی به معده‌ام خواهدرفت و دیگر نمی‌توانم صحبت کنم. اگر هم بخواهم  به اندازه‌ای که باید بدرخشم، نخواهم ‌درخشید.

پس ما یک موجود فیزیولوژیک هستیم و باید مراقبِ استراحت و نوع تغذیه و فعالیتِ بدنی‌مان باشیم.
این آقا گفتند: من به طور منظم و مرتب ورزش می‌کنم. ورزشی که متناسبِ سن‌ام است و جریان خون و قلبم را تقویت می‌کند و من پر انرژی می‌شوم.
حالا اگر استراحت و ورزش و تغذیه مناسب را که داشته باشید سرمایه‌ی انرژی را برای رسیدگی به همسر، بچه و زندگی و شریک و دوست و کارهای اجتماعی خواهیم داشت.

اما نکته مهم دیگر آن است که:
هروقت می‌خواهیم کاری انجام دهیم، در آن لحظه فقط بر یک کار متمرکز باشیم.

افرادی که فکر می‌کنند چند کار را می‌توانند هم‍زمان باهم انجام دهند، غالباً در اشتباه‌اند. مگر کارهایی که نیاز به تمرکز نداشته باشد. مثلاً شما درحال رانندگی هستید و یک CD آموزشی گوش می‌کنید؛ اشکالی ندارد. چون هم ترافیک را قابل تحمل کرده‌اید و هم ماشین‌تان را به یک دانشگاه و مدرسه تبدیل کرده‌اید و البته در وقت‌ هم صرفه‌جویی کرده‌اید.
و یا مثلاً می‌خواهید با دوست‌تان صحبت کنید. پیشنهاد می‌دهید که با هم به پارک بروید و صحبت کنید. در این‌صورت هم ورزش کرده‌اید، هم دوستی و هم تبادل عقیده.
به این نوع برنامه‌ریزی‌ها اصطلاحاً «مدیریت زمان» می‌گویند(چگونه از وقت‌مان درست استفاده کرده‌ایم).


چگونه پرانرژی و هدفمند زندگی کنیم


اما اصلِ همه‌ی موارد گفته شده فقط یک چیز است:
این که بدانید هدفِ شما از زندگی چیست؟
اگر دقیقاً بدانید در زندگی‌تان چه می‌خواهید، یک‌دفعه راحت می‌شوید.

کسانی که سمینار هدف را دیده یا شنیده‌اند، می‌دانند؛ زندگیِ خودتان و فرزندان‌تان را خیلی عوض می‌کند. به ویژه برای نوجوانان و جوانان بسیار مفید است. ولی این به بدان معنا نیست که اگر بازنشسته هستید، این سمینار برای شما مفید نیست، خیر. باز هم باید برای بقیه عمر خود هدف‌گذاری کنید. بازنشستگی، تعریفِ ما و قوانینِ کار است؛ وگرنه آدمی تا وقتی زنده است باید کاری را انجام دهد که از آن لذت می‌برد.

پس باید:
هدفمان را در زندگی مشخص و تعریف کنیم و بدانیم چه می‌خواهیم؟ (طبقِ آن مشخصاتی که در سمینارِ هدف آمده، تعریف کنید و مطابقِ آن حرکت کنید؛ و به محض اینکه تصمیم گرفتید به سمتِ جنوب بروید، دیگر شرق و غرب و شمال همه حذف می‌شود و تضاد از بین خواهدرفت. در نتیجه انرژی‌ای که باید صرفِ این موضوع شود که «این طرف بروم یا آن طرف» در یک راستا و جهت صرف می‌شود).

پس انسان‌های پرانرژی و شاد و سرحال، آدم‌های هدف‌مندی هستند. افرادی هستند که با خودشان آشتی‌اند. از خود و دیگران گِله و رنجشِ زیادی ندارند و وقت و فکرشان را زیاد صرف کارهای بیهوده نمی‌کنند.
کسانی که زیاد غر می‌زنند، ایراد می‌گیرند و یا توجیه می‌کنند، عمرشان را هدر می‌دهند. یعنی انرژی خود را صرف کاری می‌کنند که سود و فایده‌ای ندارد.

پس اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، باید بگوییم:
آدم تنبل و کم‌انرژی وجود ندارد(ممکن است شخصی مریض باشد که مسئله‌ی آن جداست).
در حالت عادی نه آدمِ تنبل وجود دارد و نه آدم بی‌حس‌وحال. آدمِ تنبل و بی‌حس‌وحال، یا آدمی است که کم‌خوابیده، یا زیاد غذا خورده یا مشکل جسمی دارد، یا صحنه‌ی ذهنش خیلی مشغول است وآن‌قدر انرژی، درون خود مصرف می‌کند که انرژی‌ای برای او باقی نمی‌ماند تا او را به حرکت وا دارد؛ و یا حتی ممکن است تصمیم نگرفته باشد که کجا برود و چه کارکند!
به خودتان، فرزندانتان و همه‌ی اطرافیانتان کمک کنید که هدف‌گذاری کنند و هدفمند زندگی کنند.
هدف‌گذاری سبب می‌شود که پر انرژی و نیرومند شوید، از تضادها و رنجش‌هایتان کاسته شود، انعطافتان بالا رود، با خودتان آشتی کنید و از این که آدمِ مفیدی هستید، لذت ببرید و شادتر و سربلندتر زندگی کنید.

 

هدف از زندگی چیست؟۱۶ پاسخ های زیبا از ۱۶ متفکر بزرگ و الهام بخش جهان

هدف از زندگی چیست؟۱۶ پاسخ های زیبا از ۱۶ متفکر بزرگ و الهام بخش جهان



هدف از زندگی چیست؟ یادم می‌آید، این سؤال را وقتی همه‌ی خانواده دور هم شام می‌خوردیم، خواهرم از پدر پرسید و فکر می‌کنید پدرم در جواب چه گفت؟ «چرا همچین سؤال سختی می‌پرسی؟» بله! این هوشمندانه‌ترین جوابی بود که شاید پدرم می‌توانست در پاسخ به پرسشی بدهد که خودش هم دقیقا جوابش را نمی‌دانست!


۱. دالایی لاما (THE DALAI LAMA) شاد بودن، هدف واقعی زندگی است


شاد بودن



قدیسی به نام دالایی لاما، با نام تنزین جیاتسو، در حال حاضر رهبر بوداییان تبت است. دالایی لاما در واقع لقبی است که به رهبران بوداییان داده می‌شود، تنزین جیاتسو یک طبیب روح است و پیام همیشگی‌اش صلح و شفقت برای تمام مردم دنیاست.


«من معتقدم هدف واقعی زندگی، شاد بودن است. هسته‌ی وجودی ما قناعت است و من با توجه به تجربه‌ی ناچیزم دریافته‌ام، هر چه بیشتر به خوشحالی دیگران توجه کنیم، احساس خوب‌تری درون‌مان ایجاد می‌شود. حس محبت به دیگران خودبه‌خود ذهن را آرام می‌کند و ترس و ناامنی از شما دور می‌شود و این احساس به شما قدرت می‌دهد با هر گونه مانعی که با آن روبه‌رو می‌شوید، مقابله کنید و این منشأ اصلی موفقیت در زندگی است، چون ما تنها موجودات روی زمین نیستیم. این اشتباه است که همه‌ی آرزوهای‌مان در شادمانی خودمان خلاصه شود. البته نباید بیرون از خودمان به دنبال خوشحالی باشیم، این رمز گسترش آرامش درونی است.»


۲. استیو پاولینا (STEVE PAVLINA) هدف از زندگی، کشف و تجربه است

استیو پاولینا در ۱۹ سالگی در یک سلول انفرادی زندانی شد، ولی تصمیم گرفت به دنبال رشد شخصیتی خود برود. در نهایت، تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین وبلاگ‌نویسان موفق دنیا در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی شد. اگر می‌خواهید سری به وبلاگ او بزنید توصیه می‌کنم حتما وقت‌تان را تنظیم کنید، چون محتوای وبلاگ او به شدت اعتیادآور است.


۳. بایرون کیتی (BYRON KATIE) برای درک بهتر اینکه هدف از زندگی چیست، باید بدانیم هدف از زندگی چه چیزی نیست

بایرون کیتی فردی به شدت افسرده بود که دست به خودکشی هم زده بود، اما زمانی‌ که به درستی درک کرد چگونه می‌تواند زندگی‌اش را تغییر دهد، توانست به تمام رنج‌هایش غلبه کند. چیزی که او درک کرده بود این است: «زمانی‌‌ که افکار بد را باور کنید، باعث ناراحتی‌تان می‌شوند، اما اگر به آنها اهمیت ندهید دیگر رنج نمی‌برید. این یک فرآیند بسیار ساده و در عین‌حال بسیار قدرتمند است، اما مطمئن باشید، جواب می‌دهد! من به شدت توصیه می‌کنم که فقط «خوب» فکر کنید».


۴. کریس گیل‌بیو (CHRIS GUILLEBEAU) هدف از زندگی، شاید یک جفت چکمه و گربه‌ها باشند

جواب کریس شاید کمی عجیب باشد، اما تعجب نکنید، چون خودش هم آدم خاصی است. او نمونه‌ی زنده‌ و واقعی کسی است که می‌تواند به شما ثابت کند دلیلی ندارد، در زندگی از همان رویه‌ای پیروی کنید که دیگران پیروی می‌کنند. لزومی ندارد مثل دیگران باشید. این مرد یاغی معتقد است اگر بخواهی، می‌توانی اجازه ندهی هیچ عامل بیرونی تو را محدود کند و بال و پرت را ببندد. این مرد تمام کشور های دنیا را دیده است، هر ۱۹۳ کشور جهان را، پس طبیعی است که حداقل یکی دو راز درباره‌ی زندگی بداند. می‌توانید ویدیو او به نام چکمه‌ها و گربه‌ها (boots and cats) را در یوتیوب ببینید.


۵. کریستی ماری شلدون (CHRISTI MARIE SHELDON) تنها هدف زندگی که‌ می‌‌تواند ارضاکننده‌ی روح آدمی‌ باشد، عشق است



عشق


اجازه بدهید آنچه روح‌تان را لبریز از شادمانی می‌کند راه را به شما نشان‌ بدهد. این تمام کاری است که باید انجام بدهید؛ فرصت‌ها را رهبری کنید!

کریستی مهارت جالبی دارد. فقط کافی است به یک نفر نگاه کند تا بفهمد او هدفی در زندگی‌اش دارد یا نه. او یک انرژی درمان‌گر پیشرو و همین‌طور یک متخصص کشف و شهود است. رسالت او در این جهان فرستادن عشق و انرژی مثبت برای همه‌ی انسان‌هاست!

۶. متیو سیلور (MATTHEW SILVER) خداوند به ما قدرت تصمیم‌گیری و اراده داده است، اما باید از قلب‌مان برای یافتن آن استفاده کنیم
اگر روزی در شهر نیویورک مردی را دیدید که زیرپوشش را دور یک حیوان پیچیده و پرسه می‌زند، آهنگ‌های سرگرم‌کننده می‌سازد و به شما می‌گوید دم را غنیمت بشمارید، بدانید متیو را دیده‌اید! او یک آرتیست خیابانی شناخته‌شده‌ است، اما معمولا با یک دیوانه اشتباه گرفته می‌شود. به جرأت می‌توان گفت، متیو که پیام‌آور عشق و زندگی کردن در لحظه و اکنون است در شهر شلوغ و بی‌دروپیکری مثل نیویورک از همه عاقل‌تر به حساب می‌آید.

۷. رالف اسمارت (RALPH SMART) باور دارم هدف از زندگی این است که به بهترین نسخه‌‌ی خودمان تبدیل شویم
رالف کسی است که عمیقا در مفهوم زندگی غرق شده است و ما را تشویق می‌کند از تمامی تصورات و ادراکات فراتر برویم. او از طریق کانل یوتیوبش به نام اینفینیت واترز (Infinit Waters) به افراد کمک می‌کند تا بتوانند آگاهی خود را گسترش دهند و پتانسیل واقعی خود را به کار بیاندازند.

۸. پارکر هسر (PARKER HEUSER) هدف از زندگی کشف محیط اطراف‌تان است، کشف خودتان و آنچه آموخته‌اید. پیرو قلب‌تان و تکامل معنوی خود باشید
پارکر و دوستانش، الکسی، گمبل و مکس گاتفیلد، افراد پرانرژی در زندگی هستند! افراد زیادی در شبکه‌های اجتماعی از ویدیو‌های ماجراجویانه‌ی و پراشتیاق آنها برای سرگرمی الهام می‌گیرند. می‌توانید ویدیوی «۳سال مسافرت در ۳ دقیقه» آنها را ببینید و لذت ببرید. این ویدیو حال شما را خوب می‌کند و سر شوق‌تان می‌آورد.

می‌خواهم کمی درباره‌ی پاسخ پارکر با شما صحبت کنم؛ دوستان عزیزم محیط اطراف‌تان را کشف کنید، درباره‌ی جهان بیاموزید، هر کشور دیگری را که می‌توانید ببینید، دانش خود را با درک سازوکار ذهن و اینکه چگونه می‌توانید توانایی ذهن و استعدادتان را بالاتر ببرید، گسترش دهید. خودتان را کشف کنید، ببینید به چه چیزهایی علاقه دارید؟ چه چیزی برای‌تان خوب است؟ بزرگ‌ترین تفریح‌تان چیست؟ آیا به معنای واقعی زنده هستید و زندگی می‌کنید؟ پیرو قلب خود باشید، کارهایی را انجام دهید که خوشحال‌تان می‌کند، روح‌تان را مثل یک پروانه پرواز دهید و مثل یک جسم شناور، احساس سبکی کنید و در نهایت با آگاهی حقیقی در پی تکامل معنوی خود باشید.

واقعیت انسان روح اوست، نه جسم مادی‌اش و زندگی که ما می‌شناسیم فقط یک گام به سوی تکامل معنوی بشری است؛‌ بنابراین هدف از زندگی این است که برای بهتر شدن هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم و در نهایت با آگاهی حقیقی خود را برای زندگی بعدی آماده کنیم.

۹. بری دونپورت (BARRIE DAVENPORT) هدف از زندگی، آگاهانه و عاشقانه زیستن در لحظه است
«هدف از زندگی، آگاهانه و عاشقانه زیستن در لحظه است، بی‌پروا عشق ورزیدن، همیشه آموختن و به دنبال ماجراجویی و رشد بودن و گسترش صلح و مهربانی در تمام طول مسیر زندگی.»

بری مشتاق کمک به افرادی است که می‌خواهند خودشان را پیدا کنند. او به آنها کمک می‌کند شور و اشتیاق بیشتری در زندگی داشته باشند. توصیه‌های عملی و کاربردی او به افراد کمک می‌کند، الهام‌بخش روح خود باشند و آنها را برای حرکت در مسیر مورد نظرشان هدایت می‌کند.

۱۰. گری واینرچوک (GARY VAYNERCHUK) هدف از زندگی میراثی است که مثل ستاره‌ی شمالی همه‌ی خانواده‌ی مرا در آینده هدایت خواهد کرد
گری مؤسس یک کمپانی سریال‌های بلند و کارفرمای یک رسانه‌ی اجتماعی است. او عاشق به واقعیت تبدیل کردن احساسات است. تمام سعی او این است که به انسان‌ها نشان بدهد در این عصر اینترنت هیچ بهانه‌ای برای انجام ندادن کارهایی که خوشحال‌مان می‌کند وجود ندارد.

۱۱. جاستین ماسک (JUSTINE MUSK) هدف از زندگی ترویج استعداد‌ها و موهبت‌های خود و تلاش برای کسب دانش درونی و ارتقا روح‌‌تان در تمام مدت عمر است
«هدف از زندگی ترویج استعداد‌ها و موهبت‌های خود و تلاش برای کسب دانش درونی و ارتقا روح‌‌تان در تمام مدت عمر است: این هدف، چیزی است که شما زمانی و در جایی انجامش می‌دهید و ماهیت شما را نمایان می‌کند. این خدمتی است که دیگران به شما می‌کنند. مراقبت از خودتان در واقع مراقبت از جهان است.»

کسی که زندگی را اینگونه می‌بیند، شخصی است که تصادف اتومبیل او را بیدار کرد. وقتی ۸ سال از زندگی مشترکش با کارآفرین برجسته، ایلان ماسک گذشت، او حس کرد که نقش او فقط یک همسر خوشگل و جذاب در حاشیه است. پس تصمیم گرفت در سایه‌ی همسر موفقش نماند و خودش رهبر داستان زندگی خود باشد و امروز او یک نویسنده‌ی با استعداد، قدرتمند و پرشور است.

۱۲. الکس بلک ول (ALEX BLACKWELL) هدف از زندگی عشق ورزیدن بدون توقع و رسیدن به این باور است که شما همیشه شایسته‌ی دریافت عشق هستید


 عشق ورزیدن بدون توقع

الکس در آستانه‌ی طلاق دریافت که باید تغییرات اساسی در زندگی‌ خود ایجاد کند. هر چند او نتوانسته بود ازدواجش را نجات دهد (و آن را تبدیل به یک چیز خوشحال‌کننده کند)، اما تصمیم گرفت تجربیاتش را در اختیار دیگران قرار بدهد. او در وبلاگ خودش، آشکارا و صادقانه تجربیات سفرهایش برای ایجاد تغییرات مثبت در را زندگی با دیگران به اشتراک می‌گذارد.

۱۳. ویل مایکل (WILL MITCHEL) هدف از زندگی، خودشکوفایی است
«هدف از زندگی، خودشکوفایی است؛ شکل دادن جهان در نگاه‌مان از طریق دستیابی به آنچه پتانسیل واقعی ماست.»

ویل از ۱۲ سالگی و از زمانی که مدرسه می‌رفت کسب وکار خود را ساخت، او یک کارآفرین اینترنتی است و هم اکنون با بهترین دوستش، کایل اشنرودر، «بروس استارت‌آپ» را با هدف کمک به کاریابی و ساختن کسب و کار موفق برای افراد راه‌اندازی کرد. پیام اصلی این استارت آپ این است: شما نیازی به کار ندارید.

۱۴. جاشوا بیکر (JOSHUA BECKER) هدف از زندگی، خدمت به دیگران است
چند سال پیش، جاشوا و خانواده‌اش از شر بیش از ۷۰درصد از اموال و دارایی‌های خود خلاص شدند. آنها دریافته بودند چیزهای کمتر به معنای زندگی بیشتر است. حالا این معلم (گوروی) مینیمالیست به افراد در ساده‌تر کردن زندگی‌شان کمک می‌کند تا اجازه بدهند فضای بیشتری برای چیزهای واقعا مهم‌تر باز شود.

۱۵. لومینیتا ساویز (LUMINITA SAVIUC) هدف از زندگی دوست داشتن حقیقی است


دوست داشتن حقیقی


او کیست؟ لومینیتا در هدف خلاصه می‌شود. کلمات او که حاصل معرفت و حکمت هستند، مانند یک عصای جادویی قلب مردم سراسر جهان را لمس می‌کند. اگر هنوز او را نمی‌شناسید توصیه می‌کنم مقاله‌ی محبوب او را با عنوان «۱۵ چیزی که برای شاد بودن باید ترک‌شان کنید» بخوانید که بیش از ۱/۲ میلیون بار در فیس بوک به اشتراک گذاشته شده است.

هدف از زندگی چیست؟ عشق… عشق حقیقی. به یک عاشق واقعی تبدیل شوید و آنگاه از خود پرتو‌های عشق را به اطراف بتابانید. به کسانی‌ که دوست‌تان دارند، عشق بورزید و همین‌طور به کسانی‌که دوست‌تان ندارند! لازم نیست حتما سزاوار عشق ورزیدن باشند، باید عشق بورزید، چون این تنها چیزی است که می‌توانید به دیگران ببخشید. به دنبال فرصت برای عشق ورزیدن باشید، بدون توجه به اینکه در کجا یا مشغول چه کاری هستید. شاید نتوانید به کسی کمک کنید، اما می‌توانید یک عشق پرقدرت را بعد از چیزهایی که می‌بینید و انجام می‌دهید، حس کنید.

زندگی عشق است و عشق زندگی است، وقتی عشق بیشتری در رگ‌های ما جاری‌ شد، تبدیل به نشاط بیشتر می‌شود، دید ما را روشن‌تر می‌کند و این وقتی ساده‌تر می‌شود که نه تنها به قلب و روح‌خودمان، بلکه به قلب و روح هر موجود زنده‌ای که روی این سیاره زندگی می‌کند، متصل شویم.

در وهله‌ی اول ممکن است آدم‌ها بسیار متفاوت از یکدیگر به‌ نظر برسند، اما هسته‌ی وجودی همه‌ی ما یکسان است. هسته‌ی وجودی همه‌ما یکی است، همه‌ی ما از یک مسیر عمیق و قدرتمند با یکدیگر در ارتباطیم. اساس هسته‌ی وجودی ما یکسان است، همه‌ی ما از یک نوع نژاد بشر هستیم.

هیچ جدایی به جز جدایی که در ذهن ما و از روی ترس از وابستگی شکل می‌گیرد، وجود ندارد. اگر اجازه بدهیم عشق به قلب‌مان بازگردد، همه با عشق یکی می‌شویم و زندگی‌مان از همان نقطه دوباره آغاز می‌شود، پس این خود ما هستیم که دنیای اطراف‌مان را می‌شناسیم و در نهایت درک می‌کنیم که ما در این جهان زندگی می‌کنیم و این جهان هم در ما خلاصه می‌شود… همه‌ی ما یکی هستیم.

۱۶. برندان بیکر (BRENDAN BAKER) هدف از زندگی ساختن چیزی متفاوت است، متفاوت و مثبت!
برندان در جوانی در شغلش به موفقیت رسید. او خیلی زود دریافت، رسیدن به موفقیت لزوما رسیدن به شادمانی برابر با دیگران نیست. مفهومی که او به آن دست یافت باعث شد به دیگران در جهت منافع‌شان کمک کند.

این می‌تواند به معنای چیزی متفاوت در یک فرد، جامعه، محیط زیست یا کل جهان باشد. زندگی واقعی زمانی آغاز می‌شود که به هدف والاتری، فراتر از خودتان متصل می‌شوید.

سؤال بزرگی که در پاسخی ساده نهفته است
ممکن است هدف از زندگی، سؤال دشواری به نظر برسد (پدرم تنها کسی نیست که جواب این سؤال را نمی‌دانست). بسیاری از ما احتمالا زمان بیشتری را صرف فکر کردن به این پرسش خواهیم کرد.

اما با نگاهی به پاسخ‌های داده شده، می بینیم چندان هم پیچیده به نظر نمی‌رسد. خدمت به دیگران، عشق بی‌قید و شرط، تصور کردن و درک همه‌ی پتانسیل وجودی‌مان. همه‌ی اینها در یک چیز خلاصه می‌شود: احساس خوب!

وقتی خوب درباره‌اش فکر کنیم، می‌بینیم چه چیزی بهتر از حس شور و شوق و داشتن هیجان در کل زندگی است؟ اینکه کسی را دوست داشته باشیم و بدانیم که او هم ما را دوست دارد؟ چه چیزی بهتر از حس زنده بودن، آزادی و پرانرژی بودن در تمام زندگی است؟

برای من، وجود هزاران هزار احساس خوب که در تمام مدت عمرم در این سیاره وجود دارد، دلیل خیلی خوبی برای زندگی است

چگونه یک زندگی هدفمند داشته باشیم؟



داشتن یکی زندگی هدفمند می تواند تاثیر فوق العاده در پیشرفت شما داشته باشد. اما چگونه می توانیم فرد هدفمندی باشیم؟ اگر شما برای تعطیلات آخر هفته خود برنامه ریزی کرده اید و به اندازه کافی هم انرژی برای خود ذخیره کرده اید، پس بدانید شما فرد هدفمندی هستید.



هدفمند زندگی کردن یعنی می‌دانی باید زمانی را به «تیز کردن اره خود اختصاص دهی». حتما این جمله را شنیده‌اید و داستان آن را می‌دانید.


ماجرا از زمانی شروع شد که دو نفر برای اره کردن درخت به جنگل رفتند. یکی از آنها بی‌درنگ کار را آغاز کرد و بی‌وقفه شروع به اره کردن درختان کرد تا در آخر روز چوب بیشتری نصیبش شود، اما دیگری گاهی دست از کار می‌کشید، گوشه‌ای می‌نشست و همان‌گونه که کمی آب و خوراکی می‌خورد اره خود را هم تیز می‌کرد.


آن‌که مدام کار می‌کرد با نگاهی تاسف‌بار رفیق خود را نگاه می‌کرد و با خود می‌گفت این آدم موفق نمی‌شود! اما بعد از چند ساعتی اره‌اش کند و بدنش خسته شد و نمی‌توانست با سرعت اولیه کار کند… غروب که شد مردی که هر از چندگاهی اره‌اش را تیز می‌کرد، چوب بیشتری جمع‌آوری کرده بود.


تلاش بی‌وقفه بد نیست، اما باید پذیرفت جایی آدم‌ کم می‌آورد و دیگر نمی‌تواند با سرعت اولیه کار را ادامه دهد.


به همین دلیل روان‌شناسان و آدم‌های موفق توصیه می‌کنند نباید همه روزهای هفته، ماه و سال را فقط به کار پرداخت. باید زمان‌هایی را به تفکر، مهارت‌آموزی، تفریح و شادی اختصاص داد و با اره تیز شده به سمت موفقیت قدم برداشت.


زندگی رنج به همراه دارد

البته آنچه گفته شد برای آدم‌های هدفمند است که می‌دانند باید کار کنند، بشدت هم کار کنند چون زندگی شوخی‌بردار نیست و اگر بدون برنامه‌ریزی وقت زیادی را به استراحت و موکول کردن کارها به روزهای آینده اختصاص‌دهی یک روز به خودت می‌آیی و می‌بینی.


از امورات شخصی، خانواده، جامعه، دوستان و… عقب مانده‌ای. چون آن زمان‌هایی را که باید تلاش می‌کردی به بطالت یا ندانم‌کاری سپری کرده‌ای.


خداوند در قرآن می‌فرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم». تفاسیر زیادی از این آیه موجود است که در بیشتر آنها این نکته یادآوری شده که رنج، باعث تکامل انسان می‌شود و او را به خود شناسی و خداشناسی می‌رساند.


همه دوست دارند زندگی بی‌دردسری را تجربه کنند و به فکر تامین پول، خانه، کار و… نباشند. به دست آوردن همه اینها برای عموم مردم کاری دشوار و رنج‌آور است، اما واقعیت این که زندگی سخت است.


این باور اشتباهی است که فکر کنیم این دشواری فقط در کشور ماست و در کشور‌های دیگر مردم بسادگی زندگی می‌کنند. همه آنهایی که به کشورهای پیشرفته سفر کرده‌اند به این نکته اذعان دارند که مردم این کشورها بسختی کار می‌کنند.


بهره‌وری و قانونمداری در چنین کشورهایی بسیار بالاست و هیچ کارفرمایی به اصطلاح پول مفت ندارد به آدم‌هایی بدهد که بهره‌وری کمی دارند.


حالا اگر به این حرف‌ها اعتقادی ندارید کافی است، چند فیلم خارجی و ارزشمند را با دقت تماشا کرده و روی موضوع کار کردن آدم‌‌ها در هر پست و مقامی دقت کنید تا متوجه شوید داشتن کار و کسب درآمد برای آنها حیاتی است و اگر فردی کارش را از دست بدهد، زندگی‌اش بسیار دشوار می‌شود.


آخر هفته‌ها را می‌توانید به تفریح از هر نوعی که دوست دارید اختصاص دهید، اما واقعیت این است که در طول هفته باید بشدت کار کرد. این‌که می‌گویند برای تامین مخارج زندگی باید دو یا سه شغل داشت و خیلی‌ها این موضوع را نقد می‌کنند و ایرادهایی به آن می‌گیرند را زیاد هم جدی نباید گرفت.


راستش زندگی گران شده، نه تنها در کشور ما که در همه دنیا. برخی می‌گویند از بَرج‌ها و تجملات زندگی کم کرده تا لازم نباشد چند جا کار کنید، اما باور کنیم برخی از بَرج‌های زندگی امروزی را نمی‌توان به حساب ریخت و پاش‌های بی‌حساب و کتاب گذاشت، آنها لازمه زندگی هستند.


از طرفی بد هم نیست آدم کار کند و پول دربیاورد و مثلا اتومبیل مجهزی بخرد تا ساعاتی که از آن استفاده می‌کند، لذت ببرد و آسایش داشته باشد یا خانه‌ای بخرد که امکانات خوبی داشته و زندگی را برای او راحت‌تر کند.


راحت زندگی کردن و داشتن آسایش را نباید با تجمل‌ گرایی و مصرف‌گرایی بی‌حد و اندازه و بیمارگونه قاطی کرد و اشتباه گرفت.


مدیریت زمان کلید طلایی




اینجاست که پای مدیریت زمان وسط می‌آید. چیزی که تلفیقی از تمامی مسائل یاد شده را به گونه‌ای منطقی ایجاد می‌کند. باید سخت کار کرد تا آسایش بیشتری داشت. بد نیست گاهی به مورچه‌‌ها یا زنبورهای عسل نگاه کنیم.


آنها سخت تلاش می‌کنند تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند. پس بهتر است از سخت کار کردن، نترسیم اما وقت خود را مدیریت کرده و باور کنیم با مدیریت زمان از 24 ساعتی که در اختیار داریم خیلی بهتر و مفیدتر می‌توانیم، استفاده کنیم از همین امروز روی مدیریت زمان متمرکز و دقت کنید که چند ساعت را به بطالت سپری کرده‌اید البته همه می‌دانیم که بطالت حتی با تفریح فرق دارد. تفریح، کاری هدفمند است که برای خوش‌ بودن در نظر گرفته می‌شود و در نهایت بهره‌ای دارد، اما بطالت، وقت گذارنی بیهوده است که هیچ ثمره‌ای ندارد. یکی‌اش همین وقت‌گذرانی بیش از اندازه در شبکه‌های اجتماعی! واقعا چه لزومی دارد ساعت‌ها در گروه‌‌های تلگرامی بچرخی؟!


شاید بهتر باشد همان زمانی که برای سپری کردن در شبکه‌های اجتماعی در نظر گرفته می‌شود برای اموری باشد که به ارتقای درک وفهم ما کمک کرده و باعث می‌شود راه تازه‌ای برای زندگی بهتر پیدا کنیم. مگر نه این است که خداوند، آفریدگار تازه‌گی‌هاست و هر روز و هر ساعت ما را به راهی نو هر چند پرچالش فرامی‌خواند. هر راه تازه، رُخ جدیدی از زندگی را به ما نشان می‌دهد پس وقت خود را برای یافتن راه‌های تازه صرف کنیم.