عشق خدایی

عشق خدایی

عشقولانه - مطالب آموزنده - زندگی هدفمند
عشق خدایی

عشق خدایی

عشقولانه - مطالب آموزنده - زندگی هدفمند

زندگی ما باید رنگ خدایی داشته باشد / باور به مرگ و معاد باید در زندگی ما جریان پیدا کند

زینتی



اقسام زندگی مردم در دنیا


دبیر هیئت امنای جامعه‌الزهرا(سلام‌الله‌علیها) با بیان اینکه زندگی دنیا در نگاه مردم، ۶ قسم دارد، گفت: زندگی برخی مردم در دنیا، زندگی حیوانی است و به حرکت دورانی و تولید مثل می‌پردازند، آنان هدفی برای حرکت در ضیافت الهی نمی‌بینند و گروه قابل توجهی از مردم در دنیا چنین زندگی دارند.


حجت‌الاسلام‌والمسلمین زینتی افزود: زندگی برخی دو بخش است، یعنی بخشی از زندگی خود را به مسائل دنیوی و بخش دیگر را به مسائل اخروی و معنوی اختصاص می‌دهند که این نوع زندگی، هدف ما نیست و حتی اگر هدف هم داشته باشیم، ما را به هدف نهایی نمی رساند؛ زیرا بخش دنیوی بر بخش اخروی ما سیطره دارد و اثرات زندگی اخروی را از بین می‌برد و این نوع زندگی رنگ خدایی ندارد.


وی اضافه کرد: گروه سوم، زندگی دینی و دینوی دارند، اما دین را در خدمت دنیا می‌خواهند و اگر برای خدا کاری می‌کنند به طمع دنیا است؛ این گروه اسیر دنیا هستند و دین را وسیله رسیدن به دنیا قرار داده اند و دنیا برای آنان هدف است.


انبیا و اولیای الهی، دنیا را وسیله تأمین آخرت می‌دانستند


دبیر هیئت امنای جامعه‌الزهرا (سلام‌الله‌علیها) بیان داشت: گروه چهارم، زندگی اخروی دارند، اما در زندگی اخروی به دنبال لذت شخصی هستند نه خواسته خداوند؛ اما زندگی که مد نظر ماست، مسیر آن به آخرت ختم می‌شود و زندگی در خدمت آخرت است.


حجت‌الاسلام‌والمسلمین زینتی گفت: در این نوع زندگی، انسان‌ها هر کار که می‌کنند، می‌بینند که رضایت حضرت حق تأمین است یا نه و هدف از هر کاری، آبادانی آخرت است؛ این افراد دنیا را نمی‌بینند، زیرا به فرموده امام علی (علیه‌السلام) توجه دارند که دنیا گذرگاه و محل عبور است.


وی تصریح کرد: این نوع زندگی در دنیا، هدف تمام انبیا و اولیای الهی بوده است و ما در این نوع نگاه، دنیا را وسیله تأمین آخرت می‌بینیم، یعنی تمام تلاش انبیا و اولیای الهی به اینجا رسیده که زندگی در این دنیا، آخرت را تسهیل کند و دین به معنای آیین زندگی الهی برای آنهاست.


چگونه زندگی ما رنگ الهی پیدا می‌کند؟ / راهبردهای کلان برای داشتن زندگی خدایی


دبیر هیئت امنای جامعه‌الزهرا (سلام‌الله‌علیها) با بیان این سؤال که چه کنیم که زندگی ما رنگ الهی داشته باشد، عنوان کرد: برای این که زندگی ما رنگ خدایی پیدا کند، خداوند به ما پنج راهبرد کلان را به ما معرفی کرده است تا زندگی ما همواره رنگ خدایی داشته باشد و خداوند، نقطه آمال ما و رضایت او مد نظر ما باشد.


حجت‌الاسلام‌والمسلمین زینتی افزود: یکی از راهبردهای کلان، زندگی همراه با ذکر مرگ است که از آن به زندگی مرگ آگاهانه تعبیر می‌شود، بدین معنا که اگر انسان مرگ را در زندگی خود مجسم ببیند، هیچ گاه رنگ الهی اعمالش پاک نمی‌شود.


باور به مرگ و معاد باید در زندگی ما جریان پیدا کند


وی در ادامه به تفاوت‌های بین علم و عمل اشاره کرد و با بیان اینکه علم مقدمه باور است، گفت: ما باورهای خرافی داریم که مبتنی بر علم نیستند؛ باور جهت نما است و فعل و شدت عمل را تعیین می‌کند و در رفتار و شخصیت ما تأثیرگذار است اما علم اینگونه نیست.


دبیر هیئت امنای جامعه‌الزهرا (سلام‌الله‌علیها) اظهار داشت: باور به معاد و قیامت و باور به مرگ باید در زندگی ما جریان پیدا کند و در رفتار ما نمود پیدا کند تا زندگی ما مبتنی بر ایمان باشد.


حجت‌الاسلام‌والمسلمین زینتی افزود: دومین راهبرد کلان برای داشتن زندگی خدایی، مراقبت از خود است که در راهبرد کلان روایی ما به تقوا تعبیر می‌شود که خودنگه داشتن و پاییدن نفس است و انسان پنج بعد مراقبتی از خود دارد.


مهارت‌های زندگی مرگ آگاهانه


وی با بیان این سؤال که چگونه مرگ آگاهی داشته باشیم، تصریح کرد: اول اینکه نجوای دل با اهل قبور داشته باشیم و در قبرستان با اهل قبور سخن بگوییم که این نشانه تأثیر مرگ است.


وی ادامه داد: دوم تجهیزات مردن را فراهم کنیم، همچنین به قبرستان بروید و در قبر بخوابید و به بالای قبر نگاه کنید که چقدر با دنیا فاصله دارید؛ بنابراین گفتگو با اهل قبور، تهیه تجهیزات مرگ و خوابیدن در قبر از جمله مهارت زندگی مرگ آگاهانه است.

انسان های خدایی چگونه اند؟!

خدا باوران همواره خداوند را در رفتارهای شخصی و اجتماعی خویش در نظر می گیرند و در دایره بایدها و نبایدهای الهی با کمال دقت راه را می پیمایند . مقصد آنها رضا و رضوان الهی است و خداوند ، قطب نمای تنظیم کارها و رفتارآنها می باشد .


باید به این نکته توجه کرد که خداباوری به معنی دوری گزیدن از نعمت های الهی و رهبانیت و گوشه گیری نیست ، بلکه اباحه گری و بی قیدی نیز از جلوه های دین داری و خدا محوری نیست و این هر دو ، راه به بی راهه خواهند برد .


خدا محوران ، همیشه حضور پروردگار را در ژرفای وجود خویش احساس می کنند :


خداجویان ، دلی را که با یاد خداوند می تپد و با ذکر فراوان آرام می گیرد : «وَاذْکُرُواْ اللّهَ کَثِیرًا؛ خدا را بسیار یاد کنید .» (انفال ، 45) ، به بیگانگان نمی سپارند.


 


سامان یافتن رفتارهای شخصی


خداباوران در عمل ، بندگی را از دل و جان می پذیرند و تکالیف الهی را به انجام می رسانند و نیک می دانند که :


«تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ؛ اینها حدود الهی است و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند ، وی را به باغ هایی در آورد که از زیر(درختان) آن ، نهرها روان است. در آن جاودانند و این، همان کام یابی بزرگ است.» (نساء ، 13)


ایمان و یقین به خدا ، در جان خدامحوران حالتی پدید می آورد که رفتارشان را کنترل می کند و آنان را از لغزش و گناه باز می دارد ، آنان در حقیقت « وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ ؛ کسانی هستند که حدود الهی را رعایت می کنند .» (توبه  ،112 )


ایشان بر این باورند که خدا همواره برکارهای آنان حاضر و ناظر و از ظاهر و باطن آنان آگاه است که : «أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ ؛ آیا نمی دانند خداوند از باطن آنها و سخنان سری ایشان آگاه است .» (توبه ، 78)


آنان با علم به این حضوری، از دست زدن به گناه و تجاوز به حدود الهی همواره هراسناکند و خود را برای فردا آماده می سازند ، روزی که نه مال و نه فرزند ، هیچ کدام به کار انسان نمی آید و تنها قلب سلیم و عمل صالح ، توشه آخرت است . از این رو ، با دقت و وسواس به کارهای خود می پردازند که : « وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ؛ و هر نفس بنگرد برای فردا (قیامت) چه عملی پیش می فرستد.» (حشر  ،18)


 


دنیا وسیله ای بیش نیست !


سعادت مندی و عاقبت به خیری ، هشیاری و برنامه ریزی می طلبد. خدا محور می داند که زندگی دنیا ، مرحله دیگری از حیات آدمی است که باید روزی از این مرحله نیز گذر کند . از این رو ، دلبستگی به آن را تباه کننده ارزش ها و فضیلت ها می داند و این آیه نورانی را فرا روی خود می نهد که : « إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ ، أُوْلَـئِکَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ؛ آنان که به دیدار ما (بازگشت به خداوند) امید و باور ندارند و به زندگی این جهان خشنود شدند و به آن رضایت دادند و کسانی که از نشانه های ما غافلند ، اینان جایگاهشان ، به سزای آنچه می کردند ، آتش دوزخ است.» (یونس ، 7 و 8)


به عبارتی می توان گفت که : هدف مؤمن ، آخرت است نه دنیا که : « الدنیا مزرعه الاخرة »1 آری ، دل بستگی ، عشق به دنیا و دنیامداری ، سرچشمه دوری از خدا و ایستایی است . البته بهره بردن از دنیا برای رسیدن به ارزش ها و شکوفایی استعداد ها ، نه تنها نکوهیده نیست ، بلکه شایسته و ستودنی می باشد .


حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید : «من اتخذ زوجه فلیکر مها ؛ کسی که همسری می گیرد، باید به او احترام بگذارد» ایشان در کنار احترام به همسر ، گرامی داشتن فرزندان را نیز از پیروان خویش درخواست می کرد و می فرمود: « اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم ؛ به فرزندان خود احترام و با آداب و روش پسندیده با آنان معاشرت کنید»


بازتاب ایمان در رفتار اجتماعی

خدامحوران هماره با مردم با گشاده رویی و تبسم سخن می گویند و به فرمان الهی گوش فرا می دهند که: « وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً ؛ و با مردم به زبان خوش سخن بگویید.» (بقره ، 83)


جبرئیل امین نزد رسول الله آمد و گفت: «خدای سلامت می رساند و می فرماید: با خلق من(مردم) مدارا کن .» 2


از دیگر کارهای خداپسندانه خداباوران ، تلاش در راه برآوردن نیازهای برادران دینی است. آنان در این راه از هیچ کوششی فروگذار نیستند . امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی که یکی از نیازهای برادر دینی اش را برآورد ، خدای عزوجل صد هزار حاجت های او را برآورده می سازد که نخستین از آنها ، بهشت است .»3


 


تسخیر قلب به محبت الهی


خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی


محبت ، در فرهنگ اسلامی معنایی بس والا دارد و شایسته است که محبت خوبان را در قلب خود جای دهیم ؛ چرا که به هرچه محبت پیدا کنیم ، به تدریج ، با همان چیز ، انس و الفتی ناگسستنی خواهیم یافت.


پیامبر گرامی اسلام می فرماید : « انسان با کسی است که او را دوست می دارد.»4 البته بالاترین محبت ها ، محبت به خداوند است . در انس و الفت با خداوند ، چنان لذتی نهفته است که هیچ چیز را یارای برابری با آن نیست .


پیامبر گرامی اسلام می فرماید:


« خدا به موسی بن عمران وحی کرد : مرا دوست بدار و دوستی مرا در دل های دیگران بگستران . موسی عرض کرد: ای خدا من دوستت دارم ، ولی چگونه تو را نزد بندگانت محبوب سازم ؟ خدا فرمود: نعمت هایی را که به آنان داده ام ، به ایشان یادآوری کن ، زیرا آنان جز خوبی از من ندیده و به یاد ندارند.»5


امام حسین علیه السلام می فرماید: بر پایه آیات قرآن ، گروهی از مردم که از عشق خدا بی نصیبند ، کسانی هستند که اموال ، کسب و کار ، فرزند و اقوام و دوستان را در عرض خدا قرار داده اند و در مقابل، مؤمنان و خدامحوران لبریز از عشق پروردگارند و هیچ محبتی را بر محبت خداوند مقدم نمی دارند . خداوند در قرآن مجید از آنان چنین یاد می کند : «وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ ؛ دوستی آنان که ایمان آورده اند به خداوند شدیدتر است.» (بقره ،165)


امام سجاد علیه السلام نیز در«مناجات المحبین» می فرماید: «الهی من ذاالذی ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلا ؛ خدایا کیست که شهد شیرین محبت تو را چشید و غیر تو را به دوستی گرفت ؟ ایشان در مناجاتی دیگر می فرماید:


« خدایا، مرا از آنان قرار ده که ژرفای جانشان را از محبت خود لبریز و آنان را از زلال گوارایت سیراب ساختی . پس در پرتو لطفت به مناجات های لذت بخش دست یافتند. »6


امام حسین علیه السلام می فرماید: بر پایه آیات قرآن ، گروهی از مردم که از عشق خدا بی نصیبند ، کسانی هستند که اموال ، کسب و کار ، فرزند و اقوام و دوستان را در عرض خدا قرار داده اند و در مقابل، مؤمنان و خدامحوران لبریز از عشق پروردگارند و هیچ محبتی را بر محبت خداوند مقدم نمی دارند


مهرورزی و گذشت در حریم خانه و خانواده

در آیین مقدس اسلام ، کانون خانواده و نظام آن ارزشمند خوانده شده و در این میان شایسته است اعضای خانواده ، بنا بر سفارش دین اسلام ، بیش از دیگر نهادها در استحکام بنای آن بکوشند و همواره با مهر و محبت در حق یکدیگر و گذشت از لغزش های همدیگر ، به کانون خانواده صفا و گرما بخشند . رسول رحمت و مهربانی نیز در سفارشی زیبا این گونه می فرماید:« احسن الناس ایمانا الطفهم باهله وانا الطفکم باهلی ؛ نیکوترین ایمان را کسی دارد که با خانواده اش مهربان تر باشد و من از همه شما با خانواده ام مهربان تر هستم .»7


و باز آن حضرت می فرماید : «من اتخذ زوجه فلیکر مها ؛ کسی که همسری می گیرد، باید به او احترام بگذارد .»8 ایشان در کنار احترام به همسر ، گرامی داشتن فرزندان را نیز از پیروان خویش درخواست می کرد و می فرمود : « اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم ؛ به فرزندان خود احترام و با آداب و روش پسندیده با آنان معاشرت کنید.»9


 


نتیجه گیری :


خدا محوران به دورن خویش روشنی می دهند و با یاد خدا ، جاده سلامت و سعادت را می پویند و دل آنان لبریز یاد خداست .


آنان جسم و جان را از ناپاکی ها می آلایند و هرگونه اقدامی را با توجه به پی آمدهای اخروی آن به انجام می رسانند.


ایشان اهل مدارا ورزی با مردم هستند و با گشاده رویی با آنان برخورد می کنند و همواره می کوشند نیازهای برادران دینی خود را برآورده سازند .


در دل خدامحوران ، محبت غیرخدا جا ندارد و بیگانگان را در حریم دل که منزلگاه خداست، راه نمی دهند.


مهر و محبت ، احترام گذاردن به همسر و فرزندان در محیط خانواده ، از ویژگی های خدامحوران است .


 

زندگی خدایی چه زندگی است؟ و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟

پرسش

ما آمدیم تا زندگی کنیم و زندگی خدایی کنیم، این زندگی خدایی چه زندگی است و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟



پاسخ اجمالی

اگر به قرآن مراجعه کنیم و این سؤال را از قرآن بپرسیم که ما برای چه خلق شده ایم؟، پاسخ قرآن این است که "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ" جن و انس خلق نشده اند، مگر برای عبادت. عبادت یعنی چه؟ عبادت یعنی بندگی خدا. یعنی همین کارهایی که انجام می دهیم حتی کارهای خیلی خیلی عادی و روزمره؛ مانند خوردن و آشامیدن، اینها می تواند خدایی و عبادت شود. زندگی خدایی این است که انسان کاری را که انجام می دهد، همین کارهای روزمره را با نیت درست و با توجه به ضوابط دین انجام دهد.


 


پاسخ تفصیلی

اگر به قرآن مراجعه کنیم و این سؤال را از قرآن بپرسیم که ما برای چه خلق شده ایم؟، پاسخ قرآن این است که "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ"[1] جن و انس خلق نشده اند، مگر برای عبادت. عبادت یعنی چه؟ گاهی اوقات ما از یک زاویه ای خیلی محدود به عبادت نگاه می کنیم و فکر می کنیم عبادت فقط محدود می شود به یک مناسک خاص؛ مانند نماز، روزه، حج و...، البته اینها قطعاً عبادت هستند، اما آیا آنچه را که بشر برای آن خلق شده است، صرفاً همین مناسک است؟ ممکن است تصور شود که این چنین زندگی، زندگی خیلی محدود و تنگی خواهد بود، اما اگر ما معنای عبادت را بیشتر بکاویم، خواهیم دید که عبادت یعنی بندگی خدا و به تعبیر صدر المتألهین (ره) در اسفار؛ عبادت هر کس به اندازه معرفتی است که نسبت به خدا پیدا می کند؛ یعنی بین عبادت انسان و معرفتش نسبت به خدا، یک نسبت مستقیم وجود دارد. هرچه انسان فهم بیشتری نسبت به خدا پیدا کند، عبادت او عمیق تر و وسیع تر می شود. به جایی می رسد که اسلام از او می خواهد. اسلام از ما چه چیزی خواسته است؟ آیا خواسته ما یک زندگی خیلی خشک و بی روح داشته باشیم؟! فقط نماز بخوانیم؛ روزه بگیریم؛ ذکر بگوییم؛ دعا بخوانیم؛ آیا اسلام فقط اینها را از ما خواسته است؟ و هیچ کار دیگری نکنیم؟


 


قطعاًً این گونه نیست. آیا زندگی معصومان (ع) این گونه بوده است؟! آیا علی بن ابی طالب (ع) از صبح تا شب فقط دعا می خواندند؟! فقط نماز می خواند؟! فقط ذکر می گفت؟! فقط همین! کار دیگری نمی کرد؟ این گونه نیست. علی بن ابی طالب (ع) مرد سیاست است؛ مرد جنگ است؛ مرد علم است؛ مرد کار است؛ کسی که آن طور کار می کند؛ چاه حفر می کند؛ قنات حفر می کند و به آب می رساند؛ فقط ذکر نمی گوید. پس عبادت علی کجا است؟ آیا عبادت علی (ع) فقط آن لحظاتی است که دعای کمیل می خواند؟! عبادت علی فقط آن لحظاتی است که مثلاً نماز می خواند؟! نمازی که آن چنان متوجه خداوند است که نیزه و تیر از پای او در می آورند، متوجه نمی شود. نه، علی بن ابی طالب (ع) حتی آن موقعی که چاه می کند، دارد عبادت می کند. آن موقعی که دارد می جنگد عبادت می کند: "لضربة علیّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین".[2] این تعارف نیست که ضربه ای که علی بن ابی طالب آن روز زد، از عبادت جن و انس بالاتر است؛ چرا چون خودش عبادت است؛ یعنی همه زندگی انسان می شود عبادت. بنابراین، اگر ما به این سؤال دوباره برگردیم که واقعاً زندگی خدایی یعنی چه؟ پاسخ این است؛ یعنی همین کارهایی که می کنیم حتی کارهای خیلی خیلی عادی و روزمره؛ مانند خوردن و آشامیدن، اینها می تواند خدایی و عبادت شود. ممکن است پرسیده شود، چگونه؟


 


پاسخ آن است که اگر زمانی که می خواهید بخورید، به ضوابط خوردن توجه کنید؛ چون هر چیزی را نمی شود خورد؛ مال حرام را نمی شود خورد. یک سری از امور خوراکی است که اسلام از خوردن آنها منع کرده است، آنها را نمی شود خورد، اگر از آنها اجتناب کردید، سعی کردید مال، مالِ حلال باشد؛ و خوراکی را که می خورید، به این نیت باشد که بتوانید قدرت پیدا کنید تا کار کنید، کار برای این باشد که یک گره ای از کار مردم باز شود، بتوانید به برادر، خواهر، فرزند، همسر و همکارت کمک کنی تا او ارتقاء معنوی پیدا کند، کار می کنید برای این که بتوانید به یک وظیفه ای عمل کرده باشید، همین خوردن عبادت می شود، خوابیدن عبادت می شود. اصلاً زندگی معنای دیگری پیدا می کند. داستانی را نقل می کنند که وقتی پیامبر اکرم (ص) در مسجد فرمود اگر می خواهید یکی از اهل بهشت را ببینید، اولین کسی که وارد می شود، او از اهل بهشت است. یک جوانی آن جا بود خیلی رغبت پیدا کرد ببینید این اهل بهشت چه ویژگی هایی دارد. دید یک پیرمردی داخل شد، هرچه به رفتار او نگاه کرد، دید کار خاصی انجام نمی دهد، گفت حتماً این پیرمرد در منزلش یک کاری انجام می دهد که اهل بهشت شده است، دنبال پیرمرد راه افتاد به در منزل رسید، پیر مرد وارد منزل خود شد، جوان دید نمی تواند از داخل منزل با خبر شود، دق الباب کرد، گفت که من در راه مانده ام، می خواهم امشب به منزل شما بیایم، پیرمرد گفت بفرمایید. جوان همچنان مراقب رفتار پیرمرد بود و دید باز کار خاصی نمی کند. جوان فکر کرد حضرت آن تعبیری که کرده، حتماً یک کاری کرده است. موقع خواب شد گفت حتماً نصف شب خیلی عبادت ویژه ای انجام می دهد. شب را بیدار ماند تا ببیند این پیرمرد بیدار می شود و کار خاصی انجام می دهد، دید پیرمرد خوابید و برای نماز صبح بلند شد. یکی دو سه روز به بهانه هایی ماند، سرانجام رفت سراغ آن پیرمرد و گفت آقا داستان این است، حضرت راجع به شما چنین فرمودند، و من دنبالت راه افتادم ببینیم چه کار می کنی که اهل بهشتی. من که از شما کار خاصی ندیدم، پس چه کردی؟ پیرمرد گفت: نمی دانم من اهل بهشت هستم یا نه، اما من کار خاصی انجام نمی دهم. فقط آن مقدار کاری که می کنم برای خدا انجام می دهم. آن مقدار کاری می کنم، سعی می کنم خلاف نکنم، همین بود.


 


واقعاً همین است. حضرت که فرمودند اهل بهشت است، همین جهتش است. بنابراین، زندگی خدایی این است که انسان کاری را که انجام می دهد، همین کارهای روزمره را با نیت درست و با توجه به ضوابط دین انجام دهد، آن موقع می بیند رنگ و بوی زندگی عوض می شود. و می بینید که آثار زندگی تغییر می کند. آن تعبیری که ما زیاد شنیدیم که می گویند: در زندگی تان برکت باشد، آن موقع است که آدم به تعبیر حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی (ره) که می فرمود تجربه کنید این مسائل را، تجربه کنید تا علم به دست بیاورید. به تعبیر علامه طباطبایی (ره) که فرموده بود: شما به روایت: "مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ"[3] عمل کنید، چهل روز برای خدا یک کار انجام بدهید، اگر این اتفاق نیفتاد![4] مرا نفرین کنید؛ یعنی من آن قدر به این مطلب یقین دارم که شما این کار را بکنید. بنابراین، ما هم تجربه کنیم، زندگی را عوض کنیم. ان شاء الله.